یکی از پیچیده ترین و بحث انگیزترین مسأله کلامی – فلسفی و عرفانی (میان رشته ای)، مسأله سهل و ممتنع "جبر و اختیار" است که از دیرباز تا کنون پیوسته رهزن افکار و مردافکن روزگار بوده است. می توان گفت عقلانیت کثیری از باورهای دینى در گرو تبیین درست و تصویر خالی از خدشه این مساله است. باورهایی چون ارسال رسل، عدل الهی، معاد، ثواب وعقاب تنها زمانی درست درمی آیند که بتوانیم موضع صحیح و روشنی از این مسأله به دست دهیم. تعاریف لغوی و اصطلاحی "جبر" در لغت یعنی وادار نمودن کسی به انجام کاری و در اصطلاح عبارت است از نفی فعل از آدمی و منسوب دانستن آن به خداوند. "اختیار" نیز از ماده (خ ی ر) به معنای گزینش و انتخاب است و معنای اصطلاحی آن، ترجیح آزادانه امری از میان دو یا چند امر است. "فعل" نیز به کار و کردارهای ارادی انسان اطلاق می شود که از نظر جبریون همچون وجود آدمی، آفریده خداست. بنا بر آموزه های مکتب اهل بیت علیهم السلام، انسان نه مختار مطلق است و نه مجبور مطلق، بلکه حدود توانایی و اختیار او، بین جبر و اختیار است. از این قول تعبیر به راه میانه شده است تطوّر تاریخی مسأله در طول تاریخ در میان مکاتب و نحله های مختلف فکری بر سر "جبر و اختیار" چه نزاع ها که نرفته است. فرجام این نزاع ها نیز چنان بوده است که عده ای به جبر مطلق گراییده اند و عده ای به اختیار مطلق. در این میان، خوشبختانه، مکتب پرافتخار شیعه، با تأسی به مذهب اهل بیت علیهم السلام، راه میانه را پیموده اند و به عقیده " أمر بین الامرین" باورمند گردیده اند. ماتریدیه -پیروان ابومنصور ماتریدی سمرقندی (د 333ق/ 945م- نیز دیدگاهی نزدیک به دیدگاه شیعه اختیار کرده اند که حدواسط میان نظر اشعری و معتزلی است و در نهایت بازگشت به قول "امر بین الامرین" می نماید. در پاسخ به این سوال که آیا انسان در افعال و کردارهای ارادی خود آزاد است، یا خیر؟؛ اهل ظاهر - که اهل سنت و جبریه نیز در شمار آنانند - افعال ارادی انسان را مخلوق خدا می انگارند (نظریه جبر) و معتزله انسان را خالق مستقل افعال خویش (نظریه تفویض) مکتب اشاعره در این مساله، چنان به جانب افراط فرو غلتیده اند که حتی گناهان آدمیان را نیز به پای خداوند نوشته اند، چه معتقدند خالق همه افعال-حتی افعال انسانی- خداوند است و بس. و چون دیده اند که برخی حرکات و اعمال، اضطراری و غیرارادی اند و برخی نه، ناگزیر میان افعال اضطراریه و افعال اکتسابیه فرق نهاده اند به نظریه "کسب" قایل گردیده اند، نظریه ای که به نظر می رسد هیچ مفهوم متعیِن ذهنی برای آن متصور نیست جز آنکه بگوییم تعبیر جدیدی از "جبر" است. جبر و اختیار و قرآن آیاتی از قرآن مـؤید جبر است همچون : «وَاللّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلوُنَ» (صافات/37/96) و آیاتی مـؤید اختیار مانند: «... لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلّا ما سَعى» (نجم/53/39) بنابراین نمی توان به استناد صرفا پاره ای از آیات، جبرگرایی و یا اختیار گرایی مطلق را تجویز کرد. جبر و اختیار و فلسفه مسأله جبر و اختیار در فلسفه با قانون جهان شمول و استثناناپذیر "علیت"گره میخورد، بدین معنا که هر عملی معلول علتی است و آن علت، یا خداست یا معلول خداست در نتیجه هر عملی یک علت هستی بخش بیش ندارد و آن علت العلل و آفریدگار هستی است. و چون بنا بر اصل ضرورت علی و معلولی، هر معلولی در هستی و ذات خویش، پیوند و ملازمه ضروری با خدا دارد لذا باید گفت فعل ارادی انسان، معلول اراده خداست. قهرمان حل این مساله در حوزه فلسفه، حکیم پرآوازه قرن دهم، صدرالمتالهین شیرازی است. وی با اتکاء به مبانی فلسفی خویش، رهیافت ویژه ای به میان آورد که توانست گره کثیری از معضلات فکری و فلسفی را بگشاید. طرح مسأله اگر جبر را بپذیریم و اختیار را مردود انگاریم، آنگاه با دو معضل دست به گریبانیم: 1. معضل انتساب گناهان به خداوند 2. بی معنا بودن مسولیت های اخلاقی و دینی انسان از طرفی، چنانچه به نظریه"تفویض" تن دهیم با سه معضل زیر مواجه خواهیم شد. 1. محدود شدن دامنه قدرت لایزال الهی 2. استثنا در قانون عمومی "علیت" 3. ثنوی گرایی و شرک در خالقیت و تدبیر صدرالمتالهیم شیرازی، در باره عقیده اهل تفویض می گوید: « آنان از این مطلب غفلت کردهاند که لازمه نظریه آنان اثبات شریکهای بسیار برای خداوند است. تردیدی نیست که اعتقاد به این که افراد بشر خالق افعال خویشاند، بدتر از اعتقاد به این است که بتها و ستارگان شفیعان درگاه الهیاند».[اسفار، ج 6، ص 370] آنچه گذشت به منزله طرح مسأله و به تعبیر اهل حلّ و عقد، تقریر محل نزاع بود، اکنون ببینیم راه صواب چیست؟ و گره حل این معما چگونه گشوده می شود؟ قهرمان حل این مساله در حوزه فلسفه، حکیم پرآوازه قرن دهم، صدرالمتالهین شیرازی است. وی با اتکاء به مبانی فلسفی خویش، رهیافت ویژه ای به میان آورد که توانست گره کثیری از معضلات فکری و فلسفی را بگشاید راه میانه و حل مساله بنا بر آموزه های مکتب اهل بیت علیهم السلام، انسان نه مختار مطلق است و نه مجبور مطلق، بلکه حدود توانایی و اختیار او، بین جبر و اختیار است. از این قول تعبیر به "راه میانه" شده است. راه میانه از حدیثی شیعی بر آمده است که از پیشوای ششم، حضرت صادق علیه السلام نقل گردیده است که فرموده اند:" «نه جبر است و نه تفویض ، بلکه امرى است میان این دو امر»( بحارالانوار، ج 3، ص 5.) در میان دانشمندان امامیه، نظریه "امر بین الامرین" تفاسیر چندگانه ای یافته است که ما در اینجا ضمن تقریر هر یک، دیدگاه معقول را تبیین خواهیم نمود. یک) دیدگاه ابن بابویه و شیخ مفید: از نظر ایشان، خداوند قدرت انجام افعال را در انسان خلق می کند و بدینسان او قادر بر انجام کار نیک و کار نکوهیده میگردد، اما خداوند به هنگام کار نکوهیده و شر مانع وی نمی شود چون با نواهی خویش وی را از کارهای ناپسند باز داشته است. این دیدگاه به نظریه "تفویض معتزله" نزدیک است. دو) دیدگاه خواجه نصیر و علامه حلی به عقیده ایشان، انسان در افعال ارادی خود علت قریب است و خدا علت بعید، بنابراین فعل آدمی از یکسو به وی منتسب می شود و از سویی دیگر و در سطحی بالاتر به خداوند. و این دو در طول هم اند نه در عرض یکدیگر که مستلزم شرک گردد. سه)دیدگاه برگزیده(عقیده کثیری از فلاسفه مسلمان از جمله: فارابی، ابن سینا، ملاصدرا، سبزواری و علامه طباطبایی): انسان موجودی است که در اختیار داشتن مجبور است، به دیگر سخن مشیت الهی بر این تعلق گرفته اسنت که آدمی با اراده خویش، کار نیک یا نکوهیده انجام دهد و انسان موجود مختاری است که به اختیار خود مختار نشده است.
توضیح بیشتر اینکه: 2. اراده آدمی، مراد خداست، یعنی خداوند اراده کرده است که انسان با اراده خود کفر بورزد یا راه ایمان در پیش گیرد. 3. نتیجه اینکه افعال انسانی، فعل خداست از یکسو(نفی تفویض) و از سوی دیگر فعل آدمی(نفی جبر)و این یعنی امر بین الامرین. در خاتمه، دو تمثیل در تبیین بیشتر این نظریه می آوریم: 1. تمثیل علامه محمد تقی جعفری(ره): « بهترین مثالى که من براى توضیح "امر بین الامرین" دیدم که نه جبر است و نه اختیار، این مثال است . در نجف ، یکى از اساتید بزرگوار ما، (رحمة الله تعالى علیه )، این مسأله را فرموده اند. تا حال هم به نظر من ، بهترین مثال است . فرض کنید ما یک شخص فلج داریم ، یا طورى سکته کرده است که حرکتى از خود ندارد. فرض کنید که قدرت پزشکى ما به قدرى پیشرفت کرده است که مى توانیم با وصل به برق ، او را به حرکت در آورده و تمام اعضاى درونى ، قواى درونى و اعضاى برونى او مى توانند کار کنند. {ضمنا} دسته گلى هم به او دادیم و گفتیم اگر این دسته گل را به آن شخص که آن جا نشسته است دادى ، براى تو ارزش و اجر دارد و با این عمل ، معلوم مى شود که تو فضیلت و شخصیت دارى. هم چنین ، براى او توصیف کرده ایم که این کار درست است و شدنى است ، حتى این کار شایسته است . سپس به دست شخص مزبور، سنگ یا چاقویى هم بدهیم و بگوییم اگر با این چاقو به او حمله کردى ، یا این سنگ را به طرف او انداختى ، تو انسانى کثیف ، پلید و خیانتکارى هستى . تمام قدرت گزینش را هم ما به او داده ایم . بعد هم او را به برق وصل کردیم . فرض کنیم پزشک او من هستم و انگشت من هم روى کلید است . کلید را باز کردم و او حرکت کرد و تمام حرکات او در دست من است . یعنى هر وقت خواستم کلید را بزنم او به راه مى افتد، زیرا تمام حرکات و حول و قوه او در دست من است ، که عبارت است از سیم باردار الکتریکى که به وسیله آن کلید، عایق ، هادى مى شود. حال ، آن کلید زیر دست من است و همین طور که کلید را مى زنم ، او هم به راه مى افتد. حتى در آن موقعى که گل را به او تقدیم مى کنند، یا گرسنه است ، به او نان مى دهند، کلید در دست من است . همان لحظه اول که بخواهد دست خود را دراز نموده ، گل یا نان را بگیرد، همان جا مى توانم او را روى زمین بیندازم . چه طور این کار را انجام مى دهم ؟ کلید را مى زنم پایین و برق را قطع مى کنم . یا خداى ناخواسته ، اگر خواست جنایتى مرتکب شود، همان لحظه اول مى توانم برق را قطع کنم . در موقع جنایت هم ، برق از طرف من سرازیر مى شود، اما این انتخاب (فضیلت و جنایت ) همه از خود آن شخص است .معناى لا حول و لا قوه الا بالله این است.(حسین، شهید فرهنگ پیشرو انسانیت) ماتریدیه -پیروان ابومنصور ماتریدی سمرقندی (د 333ق/ 945م- نیز دیدگاهی نزدیک به دیدگاه شیعه اختیار کرده اند که حدواسط میان نظر اشعری و معتزلی است و در نهایت بازگشت به قول "امر بین الامرین" می نماید 2- تمثیل علامه طباطبایی(ره): علامه طباطبائی رحمة الله علیه نیز در این باره در تعلیقات خود بر « کافی » مثالی زده اند که بسیار جالب است. می فرمایند: فرض کنید شخصی دارای مال فراوانی است از باغ و خانه و غلامان و کنیزان و سائر لوازم زندگی. و این شخص یکی از غلامان خود را انتخاب نموده، و برای او یکی از کنیزهای خود را تزویج می کند، و به آن غلام جمیع حوائج زندگیش را از خانه و اثاثیه منزل می دهد، و از باغهای خود به اندازه آنکه در آن کار کند و کسب روزی در مدت حیات خود بنماید نیز می دهد. حال در این فرض اگر بگوئیم: آن دادن مالها، از خانه و اثاث البیت و باغ و ضیاع و عقار هیچگونه در ملکیت غلام اثری نمی گذارد، و مولی همان مولای مالک است، و تملک او نسبت به جمیع آنچه به غلام داده است، قبل از دادن و بعد از دادن مساوی است؛ این قول جبریون است. و اگر بگوئیم: چون مولی به غلام این اموال را داد، دیگر از این به بعد، غلام مالک وحید این اموال می شود، و ملکیت مولی باطل می گردد، و امر به دست غلام می افتد که هرگونه تصرفاتی در این اموال مستقلا بکند، (یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید)؛ این قول اهل تفویض است. و اگر همانطور که حق است، بگوئیم: غلام مالک می شود آنچه را که مولی به او داده است، و لیکن نه مستقلا بلکه در ظرف ملک مولی و در طول ملکیت او، نه در عرض آن، و بنابراین مولی مالک اصلی است و بنده و غلام مالک تبعی است، و ملکیت در ضمن ملکیت است؛ این همان گفتاری است که ائمه علیهم السلام دراین باره بیان فرموده و بر این اساس مسأله را حل کرده اند. و اینست قول حق.
نوشتهی: شکوری_کارشناس گروه دین و اندیشه تبیان
1. بر مبنای اصل فلسفی علیت، تا زمانی که علت، تامّه نشود معلول، تحقق نمی یابد، در افعال آدمی، اراده انسانی جزء اخیر علت تامّه است، یعنی بدون اراده آدمی -که شوق موکّد نسبت به انجام فعل است – دیگر اسباب در حکم علل ناقصه اند و با تحقق اراده آدمی، علت، تامّه می شود و معلول (فعل) موجود.
ѕσкσтє7 |